زندگی چیه؟ شاید تو نگاه اول سوال ساده‌ای به نظر بیاد اما نیست. ما توی زندگی خودمون کلی پروژه و قصه داریم: پروژه کار، پروژه ازدواج، قصه درگیری با فلانی، قصه حل کردن مشکل یه دوست و . این قصه‌ها و پروژه‌ها توی یک چیزی مشترک هستند: همه این قصه‌ها و پروژه‌ها یه شروع دارن، یه پایان دارن و یه مجموعه رویدادهای مرتبط، فیلم‌ها هم معمولا به این این قصه/پروژه‌های ما آدم‌ها می‌پردازن و مثلا قصه جدایی نادر از سیمین از یه جایی شروع میشه و یه جایی تموم میشه و توی این قصه یه مجموعه رویداد‌های مرتبط هست و چیزهایی مثل شغل نادر در زمینه این قصه نقشی ندارن. ‌


قصه‌ها به ما کمک می‌کنن وقتی با یه موضوعی درگیر هستیم پارامترهای اضافی رو حذف کنیم و روی اون موضوع تمرکز کنیم، اما برگردم سر سوال اول: زندگی چیه؟ آیا زندگی ما مجموعه‌ی این قصه/پروژه‌هاست و نه بیشتر؟ شاید بشه مثل بعضی از دین‌مدارها زندگی رو به صورت مجموعه‌ای از امتحانات اخلاقی دید، شاید بشه مثل فیزیکی‌ها زندگی رو مجموعه زمان‌های بین تولد تا مرگ دید، یه خط ثابت که از لحظه تولد شروع می‌شه تا لحظه مرگ. شاید بشه زندگی رو یه هیچ بزرگ دید که شروع و پایانی هم نداره.

‌ من جواب این سوال رو که زندگی چیه؟» رو نمی‌دونم، اما می‌دونم گرایش ما به دیدن زندگی خودمون به صورت صرفا مجموعه‌ای از قصه/پروژه‌ها ، خیلی گرایش پر رنگ و تا حدی ذاتی هستش، مشکل این گرایش اینه که ما بعضی وقت‌ها اونقدر درگیر قصه‌های موضعی اطراف خودمون می‌شیم که هم یادمون می‌ره هر کدوم از این آدم‌هایی که توی خیابون می‌بینیم قصه مخصوص به خودشون رو دارن، هم یادمون می‌ره تصویر کلی از قصه/پروژه‌هایی که توش زندگی کردیم رو به دست بیاریم و از همه اینا بدتر، توی قصه/پروژه‌مون گیر می‌افتیم و زندانیِ زندانی می‌شیم که خودمون ساختیم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها